قصه رذالت و شرارت اراذل و اوباش انگار تمامی ندارد؛ از گروگانگیری و قمهکشی گرفته تا قطع عضو و قتل نفس.
به گزارش حدید نیوز: « بچه ای را که ۱۴ سال منتظرش بودیم شماها کشتید؛ زنم با شنیدن خبر قطع دستانم، سقط کرد»؛ این جمله را رسول ۳۷ ساله کارگر باربری خطاب به اراذلی می گوید که دستانش را با ضربات قمه 90 سانتی هدف قرار دادند.
دعوا سر آسانسور
... با هول و ولا می گوید باور نمی کنید یک آن همه چیز اتفاق افتاد.. درست مثل فیلمها..هنوز نمی توانم باور کنم.پسر همسایه پایینی کنار مادرش ایستاده بود و داد و بیداد می کرد.همسایه های دیگر جمع شده بودند و داشتند پادر مبانی می کردند.
دعوا سر این بود که چرا کارگران باربری با آسانسور بار آورده بودند.هر چه کارگران می گفتند که فقط این دو جعبه آخر بار را که چینی بود به درخواست صاحب بار از طبقه سوم با آسانسور آوردند و بقیه اثاثیه را از پله ها آوردند به گوش محمد و مادرش نمی رفت.
هر دو طرف حرف خودشان را قبول داشتند و هیچ کدام کوتاه نمی آمدند تا اینکه این وسط یک آدم درشت هیکل انگار که غول باشد با چاقو از در وارد شد و عربده کشید و گفت محمد چی شده.
نمی دانم از کی تو دست محمد چاقو بود یا قمه که با هم به کارگران حمله کردند.
قیامتی شده بود..فریاد و جیغ و داد و هوار با خونی که از سر و رو و دست و هیکل کارگران میریخت یکی شده بود.
کف راهرو جوی خون
شده بود...نفهمیدم چه شد..سرم گیج می رفت..همان بالای پله ها روی زمین نشستم ..از حال رفتم.
قتل با قمه و چاقو در پارک نهج البلاغه
نازنین هنوز می ترسد و می لرزد؛ نامزدش را از دست داده آن هم با ضربات چاقو و تیزی که نامردانه بر پهلو و قلبش وارد کردند...آرام اشک می ریزد و می گوید : حلقه نامزدی مان را توی مشتش نگه داشته بود.
حدود ساعت ۶-۵ بعدازظهر بود، پارک نهج البلاغه،محدوده رمپهای کنار همت، کنار یک نیمکت... ناگهان چهار پنج نفر به ما حمله کردند. آنقدر وحشیانه و بدون حرف و طلبی که هنوز که هنوز است نمیدانم برای چه؟
زن از اینجا صدایش لرزان تر می شود: سه نفرشان سمت همسرم حمله کردند که طرف چپ من ایستاده بود. من را هم به سمت دیوار پرت کردند، از سمت دیوار هم کشیدند و ته جوب انداختند. سرم ضربه خورد چشمم سیاهی رفت، پشتم را چاقو زده و همانجا نگه داشتند_ که چند بخیه هم خورده_ دستبندم را از دستم درآوردند اما حلقه را نتوانستند؛ اینقدر تلاش کردند که دور حلقه تاول زد و زخم شد.
من که توی جوب افتاده بودم و پشتم تیزی قمه بود و چیزی نمیدیدم... فقط صدای دادهای همسرم را می شنیدم... تا اینکه همسرم با صدایی که انگار از ته چاه می آید ناله کنان گفت: نازنین! رفتند.
من هم انگار با صدای همسرم جان گرفتم. سرم را بالا آوردم دیدم سه نفر از آن سمت دارند فرار میکنند.
به سمت همسرم رفتم؛ زخمی و خونی بود، سه ضربه توی کتفش زده بودند، یک ضربه توی سرش که پوستش کنده شده بود، یکی پشتش... غرق خون بغلش کردم ...نمی دانستم چه کنم؟!
سکوت سنگین حکم فرما می شود؛ میپرسم اورژانس آمد؛ مردم آمدند؟
نفس می کشد...میگوید اورژانس هم آمد اما بعد از ۲۰ دقیقه؛ اما او را به بیمارستان نبردند... همانجا گفتند همسرت دیگر نبض ندارد!
گروگانگیری یک زن در مریوان
سابقه سه فقره آدم ربایی، قدرتنمایی با چاقو و ضرب و جرح عمدی داشته؛ گوران را میگویم که چند روز پیش قصاص شد؛ از اراذلواوباش معروف شهرستان مریوان که اقدام به گروگانگیری و سپس قصد تعرض به مرحومه «شلیر رسولی» زن ۳۶ ساله متاهل و مادر دو فرزند اهل روستای چشمیدر از توابع شهرستان سروآباد را داشت که وی از طبقه دوم ساختمان به پایین پرت میشود و بعد از اعزام به بیمارستان بعد از سه روز جان می بازد.
گوشبری و قطع عضو در روز روشن!
دم مغازه برادرم ایستاده بودند که ۸_۷ نفر با قمه ریختن روی سر داداشم با شمشیر و اسپری و قمه و تیزی.
من پرسیدم برای چه حمله میکنید که روی سر من هم ریختند و سه تا از انگشتانم را قطع کردند؛ اسپری کردن توی صورتهایمان و گوش برادرم را بریدند.
حتی به مشتری که آمده بود که تعویض روغن انجام دهد هم رحم نکردند؛ آرنج مشتری را با قمه زدند و مفصلش را از کار انداختند.
روایت قدرتنمایی، عربدهکشی، رجزخوانی، درگیری، قمهکشی و تیراندازی اراذلواوباش قصه عجیب و غریبی نیست؛ حکایت پروندههایی است که از گوشه وکنار، از این محله یا از آن شهر در موردش شنیده یا خواندهاید یا بعضاً دچارش شدهایم.
قصه ناگفتهای از ترس، لرز، رعب و وحشت و حتی از دست دادن جان و مال و ناموس؛ آن هم توسط از خدا بی خبرانی که اگر دعوا نکنند و عربده و چاقو نکشند و خونی نریزند انگار روزشان شب و شبشان روز نمیشود.
اگر چه پلیس اعلام کرده که از ابتدای سال تاکنون برخورد با اراذلواوباش و زمینگیرکردن آنها بیش از ۴ برابر افزایش نسبت به مدت مشابه در سال گذشته را داشته است اما بازهم شهروندان نگرانند./ فارس