کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نام شهید مجتبی عرفانیان ثابت‌صفار در پدافند ارتش جاودانه شد؛

مردی که رادار‌ها به نامش می‌بالند

3 دی 1404 ساعت 12:07

برخی تقدیرها در کنار «پنجره‌فولاد» رقم می‌خورند و با آب سقاخانه تطهیر می‌شوند؛ سرنوشت‌هایی که از کودکی، عطر حرم به خود می‌گیرند و در بزرگی، نذر امنیت سرزمینی می‌شوند. روایت پیش‌رو، قصه‌ مردی است که کامش را با عشق به امام‌رضا(ع) برداشت و گام‌هایش را در مسیر دفاع از خاک ایران استوار کرد؛ حکایت مجتبی که سربازی برایش نه شغل، که عهدی نانوشته با وطن بود.


حدید نیوز؛ برخی تقدیرها در کنار «پنجره‌فولاد» رقم می‌خورند و با آب سقاخانه تطهیر می‌شوند؛ سرنوشت‌هایی که از کودکی، عطر حرم به خود می‌گیرند و در بزرگی، نذر امنیت سرزمینی می‌شوند. روایت پیش‌رو، قصه‌ مردی است که کامش را با عشق به امام‌رضا(ع) برداشت و گام‌هایش را در مسیر دفاع از خاک ایران استوار کرد؛ حکایت مجتبی که سربازی برایش نه شغل، که عهدی نانوشته با وطن بود.
 
تولد در پناه بیدهای مجنون
ماه صفر سال ۱۳۶۰ بود. باد، گیسوان پریشان بیدهای مجنون را در محله سیدرضی و وکیل‌آباد به بازی گرفته بود و تاب می‌داد. آسمان آبی جای خود را به غروب ارغوانی خورشید سپرد. دسته‌های سینه‌زنی در دهه دوم ماه صفر، راهی حرم امام‌رضا(ع) می‌شدند. مرضیه، زن باردار محله سیدرضی، همراه دسته عزاداری قدم‌به‌قدم تا حرم را رفت. سرمای ماه آخر پاییز به بن استخوانش نشست. جلوی پنجره‌فولاد، نخ ابریشمی هفت‌رنگ را به رسم نیاز گره زد. همسایه و همشهری‌اش آقاامام‌رضا(ع) را صدا زد. به پرتو طلایی و درخشان ایوان اسماعیل طلا نگاه کرد. چند جرعه آب سقاخانه را نوشید و از خدا خواست فرزندش سالم به دنیا بیاید.

عهدی که با آب سقاخانه بسته شد
رگی در کمرش تیر کشید. دست‌به‌سینه، سلام و خداحافظی را به امام‌رضا(ع) تقدیم کرد. در راه بازگشت، هنگام عبور از آستانه صحن، برای آیت‌الله نخودکی اصفهانی فاتحه‌ای خواند و التماس دعا گفت.سپس تمام راه آمده را بازگشت.شب ۲۳آذر ۱۳۶۰، هنوز طلوع خورشید خراسان نرسیده بود که مجتبی را به دنیا آورد: مجتبی عرفانیان ثابت‌صفار. به رسم مردمان خراسان، کامش را با آب سقاخانه حضرت برداشتند. مجتبی پسر زبر و زرنگ خانه، عصرهای بلند تابستان کنار بیدهای پارک وکیل‌آباد دوچرخه‌سواری می‌کرد. از دیدن این همه زائر و مسافر که در پارک سکنی گزیده بودند و استراحت می‌کردند خوشحال بود. زنی پرسید: «آب‌آشامیدنی کجاست؟» مجتبی حوض کوچک سیمانی و لوله آب‌آشامیدنی را که از چاه می‌آمد نشان داد. در خنکای سایه درختان بید مجنون نشست و منتظر اذان ظهر شد.

از محله سیدرضی تا لباس خدمت
مجتبی قد کشید تا به ۱۶سالگی رسید. به اصرار وهمراهی مادر برای استخدام در ارتش اقدام کرد.دفترچه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را پر کرد، فرستاد و منتظر پاسخ ماند. غروب جمعه را کنار ایوان اسماعیل طلا نشست؛ تکیه‌به دیوارسنگی وخنک دادودعاکردکارش روبراه شود.مگرهمسایه ازحال‌همسایه خبرندارد؟مگرامکان دارد امام‌رضا(ع) از شوق مجتبی بی‌خبر باشد؟ خبر قبولی در استخدام ارتش، همراه جعبه کلوچه زنجبیلی از شیرینی‌فروشی محله سیدرضی رسید. مامان مرضیه چنگ‌چنگ آجیل مشکل‌گشا، نخودچی و کشمش، در دست‌های زائران امام‌رضا(ع) ریخت.

مشق عشق در جبهه و زندگی
مجتبی نیروی وظیفه و کادر ارتش شد. مأموریت به مأموریت می‌رفت. مشق دویدن، مشق شبیخون و مشق تیراندازی؛ همه را با جان و دل پذیرفت. تمام مراحل و آموزش‌ها را پشت سر گذاشت. در خانه زمزمه و پچ‌پچ بود؛ مامان‌مرضیه پیشنهاد سر وسامان دادن مجتبی را داد. مجتبی ومحدثه سرسفره عقد نشستند:«آیا وکیلم؟»؛«با اجازه امام‌رضا(ع)وهمه بزرگ‌ترها، بله». اولین پاگشای محدثه، پابوسی در صحن و سرا بود. مجتبی کنار ایوان اسماعیل‌طلا به محدثه گفت: «دعاکن در لباس ارتش عاقبت‌بخیر شوم.» محدثه پابه‌پای مأموریت‌های سخت مجتبی رفت؛ از کوره گرمای امیدیه خوزستان گرفته تا یخبندان سرمای روسیه.

استاد سامانه‌های پدافندی
مجتبی برای کار با سامانه پدافند،«اس ۳۰۰» راهی آموزش به سرزمین سرد روسیه شد. تنظیم رادارهای رهگیری و پیگیری همزمان صد هدف فرضی و واقعی را یاد گرفت. کار با سامانه موشکی زمین‌به‌هوا، سطح‌به‌هوا و دوربرد را به خاطر سپرد. تمام تلاشش در سال ۹۶ ختم شد به پایگاه هوایی شهید نصر اصفهان. استاد و نیروی زبردست پدافند پایگاه شد. آموزش هدف‌گیری و جهت‌یابی را موبه‌مو برای سربازان خدمت و ارتش توضیح می‌داد.

از کربلا تا میانه میدان
پای مجتبی عرفانیان ثابت‌صفار به پیاده‌روی اربعین رسید؛ جایی که او را اهلی امام‌حسین(ع) کرده بود. راهپیمایی صاحب دارد، دویدن، عرق‌ریختن، تاول و طاقت دارد. اگر کسی آنجا گم شود انگار همه دنیا گم شده است. اگر کسی آنجا اهل شود، با طعم شهادت را آشنا می‌شود. مجتبی، پابوسی را از کودکی میان ایوان اسماعیل‌طلا و پنجره‌فولاد به خاطر سپرده بود تا در سرزمین نینوا زائر و مهمان شایسته‌ای باشد و دست پر برگردد.

سرباز وطن مرخصی ندارد
نزدیکی‌های عید غدیر سال ۱۴۰۴ بود. مجتبی همراه محدثه و بچه‌هایش قصد سفر به زادگاه‌شان خراسان کرد. هنوز رسیده نرسیده به مشهد، اخبار حمله و جنگ دهان‌به‌دهان پیچید. اسرائیل افسار پاره کرده بود. به نقاط مسکونی و نظامی تهران و دیگر جغرافیای ایران حملات پهپادی و موشکی صورت گرفت. شهادت سرداران رشید و حافظان مرز و بوم ایران، دل مجتبی را آشوب کرد. یک‌ تک‌پا زیارت امام‌رضا(ع) و یک دم خداحافظی با خانواده برای او کافی بود تا از سرزمین خراسان، سرزمین فردوسی و ابومسلم، راهی اصفهان شود. رو به محدثه گفته بود: «سرباز وطن مرخصی ندارد، اکنون وقت دفاع از میهن است.»

حماسه در پناهگاه پالایشگاه
به پایگاه هوایی نصر اصفهان رفت و از آنجا داوطلبانه به پست محافظت از پالایشگاه قدم‌گذاشت. شب شلوغ پالایشگاه اصفهان دیدنی بود. هیچ پرنده‌ای جرات نزدیک‌شدن به پالایشگاه را نداشت، چه رسد به جنگنده‌های دشمن. پدافند مدام حمله پهپادها را دفع می‌کرد. تنظیم رادارها و دقیقه‌به‌دقیقه چک‌کردن آسمان پالایشگاه اصفهان، کار مجتبی بود. مجتبی با تمام توان ۴۴سالگی و زحمت ۲۸ سال خدمت نظامی‌اش، یک‌پا ایستاد، یک‌تنه ماند و دفاع کرد.

آخرین ایستگاه، خاک پاک ایران
«در آخرین روز بهار،۳۱ خرداد، درحالی‌که ۹ روز از آغاز جنگ می‌گذشت، مجتبی روی تپه‌های مشرف به پالایشگاه در تکاپو بود تا به اوضاع سر و سامان دهد. ریزپرنده‌ها و پهپادهای دشمن دست از سر پالایشگاه برنمی‌داشتند. جنگ ادامه داشت. موشک به نزدیکی سامانه اصابت کرد.

پدافند، پهپاد اولی را مورد اصابت قرار داد. آسمان شلوغ و پر از درگیری بود. مجتبی دوید سمت همکار مجروحش. گرد و خاک و دود سیاه انفجار، همه‌جا را پوشانده بود. راه نفس‌کشیدن سخت شد، اما مجتبی می‌دوید و می‌دوید و باز می‌دوید. لحظه‌ای بعد موشکی نقطه‌زن مجتبی را هدف قرار داد.

صدای مهیب انفجار، تپه‌ها و کوه‌های مشرف به پالایشگاه را به لرزه انداخت. مجتبی تکه‌تکه ترکش را به جان خرید تا خاک وطن در مشتش خاک باقی بماند. پسر همشهری فردوسی و ابومسلم و امام‌رضا(ع) سرش را در دیار اصفهان، روی خاک پاک ایران گذاشت. به قول حکیم فردوسی: چو ایران نباشد تن من مباد/ در این بوم و بر زنده یک تن مباد.


کد مطلب: 43471

آدرس مطلب :
http://www.hadidnews.com/news/43471/مردی-رادار-ها-نامش-می-بالند

حدید نیوز
  http://www.hadidnews.com